مرد قد بلند در بزرگ را به کمک جادو بست،عدهای رداپوش بلافاصله زانو زدند. مرد قد بلند از نزدیک ترین انها پرسید:
پکیج کسب و کار میلیونی با تایپ و ترجمه(ویژه دانشجویان و زنان خانه دار)در دفتر باز شد و معاون داخل امد،مثل همیشه شیک پوش بود،ولی خستگی از چشمانش میبارید. او با صدای لرزانی رو به مرد پشت میز گفت:
فصل شانزدهم: میراث خانوادهموزه کالچر ارت،واقع در مسکو،از سکوت سیاه هم ساکت تر بود.
فصل پانزدهم: قرار ملاقاتموزه کالچر ارت،واقع در مسکو،از سکوت سیاه هم ساکت تر بود.
ونگوگ وارد می شودسلام!
اگه از بیکر استریت اومدی،کلمهی مورد نظر hornه،توی نظرات بنویس تا تاییدش کنم،حتما منتظر پیام تایید باش چون معمای اخره،
اگه از خودمونی،کارت رو توی نظرات بنویس.
این پست طبق شرایط اپدیت میشه...
پس از مدتها راه رفتن،بالاخره به تمدن رسیدند. اصطلاحی که در اینجا معنی روستای کوچک و جم و جور را میدهد.
آموزش طراحی سربرگ متفاوت در ورد 8سلام به تمامیخوانندگان.
اخیرا بهم پیام داده شده که اگه میشه شخصیتهای داستانتو بیشتر معرفی کن. میخواستم در جواب اون پیام بگم که بعد از تمام شدن کتاب اول(که الان فصل یازدهمه و بیست فصل داره)،میرم سراغ یه داستان دیگه که به همین داستان مربوطه و به معرفی شخصیتهای داستان میپردازه.
مرسی که این مطلب رو خوندین
باران میبارید. مثل اکثر اوقات.
قیمت خانه در بازار شب عیدمردان رداپوش نتوانستند از در بیایند،بنابراین دیوار را پایین اوردند. صدای انها از طبقهی بالا میامد.
فصل یازدهم: "همان روز"ادام ارام پنجره را باز کرد و داخل رفت،بعد به بقیه علامت داد. همه مانند او داخل امدند. ادام دست در کیفش کرد و چهار ماسک بالماسکهی طلایی در اورد و به هریک از انها داد:
فصل دهم:خون اشام اشرافیتعداد صفحات : 0